اورمو ایشچیلری :قبل از هرچیز بگویم که هیچ ایرانی را «ایرانی تر » از دیگرایرانیان نمی دانم و برای خود این حق را قائل نیستم که یک ایرانی را از تلاش برای جلب آرای هموطنان محروم نمایم. همچنین بر این باورم که هرکس حقِ حتی یک ایرانی برای « اظهار نظر »، « انتخاب کردن »و « انتخاب شدن » را نادیده بگیرد در راهی قدم گذاشته که پایان آن، حکومت استبدادی سید علی خامنه ای یا محمدرضا شاه پهلوی ـ یا به تعبیر یکی ازدوستان، طاغوت فعلی یا طاغوت سابق ایران ـ خواهد بود. بر همین اساس معتقدم « رضا پهلوی » هم حق دارد آرای خود را به صورت عمومی منتشر و برای ایده های خویش تبلیغ نماید. متقابلاً او هم باید بداند که ورود به دریای سیاست بدون « خیس شدن »امکان پذیر نیست. برخی حامیان رضا پهلوی هم مطمئن باشند تلاش برای ارعاب، « هو کردن » و خانه نشین ساختن مخالفان شاهزاده محبوب ایشان، در مقایسه با « سینه چاکی » برخی حامیان دیکتاتور فعلی ایران، بسیار کم اثر تر خواهد بود.پس
از این مقدمه، مایلم به سخنان اخیر ی بپردازم که به رضا پهلوی منتسب شده و دفتر او طی بیانیه ای، ترجمه مصاحبه از انگلیسی به آلمانی و سپس آلمانی به فارسی را موجب برخی سوء تفاهم ها دانسته است. نخستین ایراد که می توان به مصاحبه شونده گرفت در همین جا نهفته است. اگر طرف مصاحبه، یک رسانه انگلیسی بود شاید سخن گفتن به زبان انگلیسی موجه به نظر می رسید اما وقتی که به هرصورت برای فهم خبر نگار، وجود مترجم لازم است چه ضرورتی وجود داشته که یک ایرانی به زبان انگلیسی صحبت کند و یک نفر این سخنان را به زبان آلمانی برای خبر نگار ترجمه نماید واحتمال خطا را افزایش دهد؟
نکته دیگر مربوط به زمان انتشار بیانیه دفتر رضا پهلوی در خصوص « تحریف » یا « سوء ترجمه » مصاحبه اوست. به اعتراف آن دفتر، فوکوس، مصاحبه را در تاریخ هفتم ماه خرداد منتشر کرده و دفتر آقای پهلوی، هفت روز بعد یعنی در تاریخ ۲۴ همان ماه، مدعی وجود برخی بی دقتی ها در ترجمه های فارسی و آلمانی از مصاحبه شده است بدون آنکه علت این تأخیر طولانی برای رفع سوء تفاهمات را توضیح دهد. ضمن آنکه به نظر من، این توضیحات بیش از آنکه « ابهام زدایی »کند « ابهام آفرینی » نموده است. زیرا در متن اطلاعیه دفتر اقای پهلوی، مشخص نشده کدام بخش از مصاحبه منتشره، حاوی تحریف است ؟ آیا رضا پهلوی، اصولاً نامی از « گاندی » و « ماندلا » نبرده و خبرنگار فوکوس، به دلیل ارادت شخصی، در بخشی از مصاحبه نام این دو قهرمان بزرگ معاصر را گنجانده و برای خالی نبودن عریضه،از زبان رضا پهلوی، او را با این دو مرد بزرگ مقایسه کرده است ؟آیا او اصلاً در مورد عربستان و قطر، سخنی نگفته اما خبرنگار مثلاً تحت تأثیر « ریال »های فریبنده سعوی و قطر، ادعای حمایت آن دو کشور از دموکراسی را در میانه سخنان رضا پهلوی، گنجانده است؟
نکته دیگر که به صورت مشخص توضیخ من در مورد آن ضروری می باشد ادعای تماس رضا پهلوی با آقای کروبی ـ وآقای موسوی ـ است. اگر دفتر آقای پهلوی این بخش از مصاحبه را هم تحریف شده یا سوء تفاهم ناشی از « ترجمه نامناسب » می داند لازم است به سرعت آن را تکذیب نماید. من از طرف خود و سایر دوستانی که سابقه همکاری مشخص با آقای کروبی دارند هرگونه ارتباط با وی را تکذیب می نمایم. در اینجا بار دیگر بخشی از مصاحبه بیست و سوم آذرماه ۹۰ خود با« سحام نیوز » را منتشر و بر ثابت بودن همان دیدگاه تأکید می نمایم:
آقای واحدی! تقریباً دو ساعت بعد از اینکه یادداشت شما در مورد صحبت های اخیر رهبری، بر روی خروجی سحام نیوز قرار گرفت، خبر گزاری فارس خبری مفصل علیه شما تنظیم کرد. البته متن خبر، ارتباط زیادی با تیتر آن ندارد و حاوی مقدار زیادی اهانت به شماست اما در تیتر خبر ادعا شده که شما حلقه ارتباط جنبش سبز با رضا پهلوی هستید. نظر شما در این موردچیست؟
- سلام بر شما. به نظرم نکته اصلی را شما در سؤالتان، مطرح کردید. پیشنهاد مندرج در یادداشت من برای سنجش میزان «باور سران حکومت به ادعاهای خودشان در خصوص وضعیت جنبش سبز » و همچنین «بیماری های واقعی که در سیستم حکومتی ایران وجود دارد،» حضرات را به شدت عصبانی کرده است. آنها چون جوابی منطقی برای این بحث ها نداشتند مانند همیشه، به اتهام افکنی روی آورده اند. من از بیست و نه سال قبل و از سنین نوجوانی در دفتر آقای کروبی کار کرده ام و شفافیت و شجاعت را از ایشان آموخته ام. مطمئن باشید اگر یک روز برای پیشبرد اهداف جنبش سبز، انجام کاری یا صورت دادن ملاقاتی از سوی مشاوران آقای کروبی ضروری باشد ـ که البته با مشورت با سایر دوستان انجام خواهد شد – با شجاعت آن را اعلام خواهیم کرد. همکاران و آموختگان مکتب شیخ شجاع، مانند جواد لاریجانی نیستند که برای جلب حمایت انگلیس از کاندیدای مورد نظر خود، مخفیانه به لندن رفت و با نیک براون ملاقات کرد.
اکنون ضمن تأکید مجدد بر موضع مندرج در مصاحبه فوق الذکر، هرگونه ارتباط مخفی با هریک از فعالان سیاسی از جمله آقای پهلوی را تکذیب می کنم. در عین حال بار دیگر این نکته را مورد تأکید قرار می دهم که اگر روزی من و دوستانم برای رساندن کلام حق به دیگران و دفاع از حقوق ملت ایران، ملاقات با فرزند دیکتاتور فعلی ایران ـ مجتبی خامنه ای ـ یا وارث دیکتاتور سابق ایران ـ رضا پهلوی ـ را ضروری بدانیم بدون هیچگونه واهمه و لاپوشانی این کار را انجام خواهیم داد تا همچنان، افتخار ملاقات های زبونانه و محرمانه، برای جواد لاریجانی وهمفکرانش باقی بماند ! بدون تعارف بگویم از نظر من، ملاقات با مجتبی خامنه ای، قبیح تر از دیدار با رضا پهلوی است زیرا مجتبی خامنه ای، شخصاً در جنایت علیه هموطنان خویش، آمریت داشته و به باور برخی از فعالان سیاسی، بسیاری از جنایات و سرکوب ها در سالهای اخیر تنها به خاطر هموار کردن راه برای تثبیت « ولایتعهدی مجتبی » صورت گرفته است. در حالی که تا کنون در خصوص نقش آفرینی مستقیم رضا پهلوی در جنایات و مظالمی که در دوره پدرش اتفاق افتاده، سخنی گفته نشده است. ابهامات واتهامات مالی که پیرامون مجتبی خامنه ای مطرح می شود نیز کمتر از مسائلی نیست که برخی نزدیکان خانواده پهلوی در مورد مبالغ خارج شده از کشور توسط آن خانواده مطرح کرده اند و رضا پهلوی هم اکنون وارث آنهاست.
اما مهم ترین نکته در گفتگوی آقای پهلوی که مشابهت فراوان خانواده سلطنتی و وارث آن با خانواده دیکتاتور فعلی ایران را آشکار می سازد ادعای منتسب به اقای پهلوی درمورد معرفی خود به عنوان « شاه قانونی ایران » است. اگر آنچه که درسایت فوکوس منتشر شد ه، صحیح باشد او در سال ۵۹ و بعد از فوت پدرش سوگند پادشاهی ادا کرده است. یعنی پس از آنکه میلیونها ایرانی سیستم حکومتی جدیدی برای کشورشان انتخاب کردند و پرونده نظام سلطنتی را بستند، آقای پهلوی به خواسته آنان بی توجهی کرده و همچنان «نظام سلطنتی » را نظام مشروع حکومتی در ایران می دانسته است. به عبارت دیگر، به باور آقای رضا پهلوی، مردم ایران برای سرنگونی «نظام دیکتاتوری حاکم »و تعیین نظام جایگزین، باید از «دیکتاتور حاکم » اجازه می گرفتند و چون این اجازه صادر نشده، لابد تلاش هاو رنج هایی که هزاران نفر از مبارزان ایرانی کشیدند و نیز اعتراضات گسترده مردمی در سال های ۵۶ و۵۷، هیچ ارزشی نداشته و لذا پیامد آن مبارزات یعنی استقرار نظام جدید در کشور، توسط کسی که سلطنت موروثی و مادام العمر را « حق مسلم » خانواده خویش بر می شمارد « وتو » شده است.
این نگاه خود خواهانه به مردم ایران، یادآور ادعاهای گزاف حاکمان فعلی ایران است که هر نوع تلاش مسالمت آمیز برای معرفی نوع دیگری از حکومت در ایران را « جُرمی » نا بخشودنی می دانند به طوری که حتی سخن گفتن از آن، محرومیت از همه حقوق اجتماعی و مجازات های سنگین را به دنبال می آورد. راستی اگر به جای رضا پهلوی از مجتبی خامنه ای سؤال شود که « آیا مردم ایران حق دارند دست به انقلاب با هرنوع حرکتی بزنند که ولایت مطلقه فقیه ـ قرائت جدید از سلطنت غیر پاسخگو ـ را از عرصه مدیریت و حکومت، حذف نماید ؟» آیا به نظر شما، پاسخ مجتبی خامنه ای شبیه اظهارات منتسب به رضا پهلوی نخواهد بود که مشروعیت خواسنه مردم برای تغییر رژیم را تلویحا ً موکول به تأیید همایونی می داند و چون آن تأیید وجود نداشته، همچنان خود راشاه قانونی ایران می پندارد ؟!( از وقتی مصاحبه منتسب به رضا پهلوی را خوانده ام خدا را سپاس می گویم که در سال ۵۷، او به جای پدرش بر تخت سلطنت، تکیه نزده بود زیرا کسی که سی و سه سال پس از اقدام اکثریت قاطع ملت ایران برای تغییر رژیم، همچنان رژیم سابق را پابرجا و خود را شاه ایران می داند احتمالاً اگر به جای پدرش بود به اسانی تن به ترک کشور نمی داد و دوره کشتار معترضان، بسیار طولانی می گردید )
به صراحت می گویم آنچه در حال حاضر از جمهوری اسلامی باقی مانده است را از برخی جهات، به مراتب بدتر از سیستم حکومتی شاه می دانم. این نکته ای است که در دو سه سال اخیر، از زبان تعدادی از یاران ایت اله خمینی که در رژیم سابق به زندان رفته و شکنجه شده اند شنیده شده است. یک نمونه شرم آور در حاکمیت فعلی که موجب روسفیدی جنایت کاران رژیم گذشته می شود نحوه مواجهه سران و رهبران طراز اول جمهوری اسلامی با پدیده « قاضی مرتضوی » است. یقین دارم هیچکس قادر نیست نمونه ای ارائه نماید که در سالهای حاکمیت شاه، نهاد های حکومتی، فردی را به عنوان متهم اصلی در پرونده شکنجه و قتل، معرفی کرده باشند و همان فرد هر روز ارتقا مقام پیدا کرده باشد. این در حالی است که در سیستم حکومتی خامنه ای، از یک سو نهاد های حکومتی بر آمریت مرتضوی در جنایات کهریزک پافشاری می کنند و از سوی دیگر با دستور رئیس دولت و رضایت رهبر، همین قاضی جنایت کار، مدیریت ثروتمند ترین نهاد حکومتی ـ سازمان تأمین اجتماعی ـ را به عهده می گیرد. گستردگی مفاسد اقتصادی در حکومت فعلی ایران هم اگر بیش از دوران حکومت محمد رضا پهلوی نباشد کمتر از آن نیست. اما هیچیک از این واقعیات، نمی تواند یک واقعیت بزرگ دیگر یعنی سرنگونی « سلطنت پهلوی » به دست اکثریت ملت ایران و جایگزینی آن با نظام جدید حکومتی را از چشم ها پنهان سازد.
امروزه برخی افراد ادعا می کنند که سران فعلی حکومت و حتی برخی از دست اندرکاران اولیه انقلاب، مردم را فریفته اند. عده ای دیگر نیز بر این باورند که از روز نخست، اراده ای برای فریب مردم وجود نداشته اما به تدریج، خصلت سلطانی و دیکتاتوری بر سران کشور، غلبه کرده است. هر یک از دو فرضیه فوق که درست باشد هیچکس حق ندارد با نشستن در جایگاه « ظل اله » تصمیم اکثریت قاطع ایرانیان برای تغییر رژیم در سال ۵۷ را « وتو » کند. همانگونه که امروز هیچکس نمی تواند بانامیدن خود به عنوان « نماینده خدا بر روی زمین » خواسته مشروع بسیاری از ایرانیان برای رهایی از حاکمیت فاسد، مستبد و بی کفایت فعلی را نادیده بگیرد. نسل امروز چنین اجازه ای به هیچکس نخواهد داد.
تاریخ ایران هم در مورد کسانی که تا این حد خود را برتر از آحاد ملت می پندارند قضاوت مناسبی نخواهد داشت. فرقی هم نمی کند مبتلا به این خود بزرگ بینی، محمد رضا پهلوی بوده باشد که به ادعای فرزندش، « ملت ایران را آماده پذیرش دموکراسی نمی دانسته » یا سید علی خامنه ای که گمان می کند در غیاب رهنمودهای خودخواهانه و دخالت آمیز او، دنیای ایرانیان « ویرانه » خواهد بود و آخرت ایشان « جهنم »!! مندرجات تاریخ در خصوص « رضا » ی شاهزاده و « مجتبا » ی ولیعهد نیز چندان افتخار آمیز نخواهد بود زیرا، یکی انتخاب اکثریت مردم ایران درسال ۵۸ را به هیچ می انگارد و دیگری به خواسته های امروز ایرانیان، بی اعتنایی می کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر